یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

درباره بلاگ


در من ، فریاد های درختی ست،
خسته از میوه های تکراری...
(گروس عبدالملکیان)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۱ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۲۰

دختر پرتقالی

کتاب رو از اپلیکیشن طاقچه با خوانش آرمان سلطان‌زاده شنیدم و واقعا از خوانش ایشون لذت بردم به قدری که مطمئنم اگر خودم کتاب رو میخوندم، دریافت و حس بی‌بدیلی که الان نسبت بهش دارم رو، نداشتم!

کتاب درمورد فلسفه زندگی و مرگه که در قالب شیرینِ رابطه‌ی پدرپسری روایت شده. مرد قصه، پدر پسرک راهی سفر بی‌برگشته و برای همین برای پسرکش نامه بلند بالا می‌نویسه و درمورد یک قصه‌ی عاشقانه صحبت می‌کنه و جهان‌بینی خودش رو روایت میکنه و پسرک دچار چالش می‌شه. یوستین گردر نوشته کتاب‌های خوبیه و من دنیای سوفی رو قبلا ازش خوندم و واقعا دوستش داشتم. تجربه‌ی لذت بخشی بود و پیشنهاد می‌شه...

الهام اسماعیلی
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۱۳

نارنجی

🧡
در آغاز، وقتی خورشید اولین روز کاری خودش رو گذروند، خواست که استراحت کنه، نفسشو حبس کرد و از پهنه‌ی آسمون کَند و سر خورد تو برکه‌ی خاموشی. اونجا که نفسشو برای اولین بار حبس کرد، #نارنجی متولد شد.
به زمین اومد. غمگین بود و قدم‌هاش آروم بود و دقیق نگاه می‌کرد. اگر از چیزی خوشش میومد لبخند میزد و نارنجی، می‌چکید روی اون چیز.
نارنجی، زاده‌ی خداحافظی بود و همه‌ی نارنجی‌های جهان، زاده‌ی لبخند.

صبح روز بعد، وقت طلوع خورشید، نارنجی، خواهر دوقلوی خودش رو دید، اونا خیلی با هم فرق داشتند، قدر زمین تا آسمون.
نارنجیِ طلوع، بلند بلند می‌خندید، با سرعت می‌دوید و از شادی، نظم موهای سیاه شب رو به هم می‌ریخت. اما اون، اونقدر فرصت نداشت که بچکه روی جهان، اون آغاز نور میشد توی آسمون، روز رو از خواب بیدار می‌کرد و اینقدر سریع ورجه‌وورجه می‌کرد که هیچ‌وقت نفهمید برادری داره که قدم‌هاش آروم‌ترینه و وقتی بخنده، میچکه رو بینایی این آدم‌ها.
اون هیچ وقت نفهمید که برادرش هر روز وقتی یه دسته همیشه‌بهار دستشه، بهش نگاه می‌کنه و لبخند میزنه.
 این شد که هر روز نارنجیِ خوشحال طلوع، شبیه‌ترین می‌شه به نارنجیِ غمگین غروب.

🧡

الهام اسماعیلی
۰۵ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۱۳

داستان من

کتاب، یادداشت‌های مرلین مونرو، درباره‌ی زندگی خودشه. از دوران کودکی پر فراز و نشیبش، تا وقتی که محبوب و مشهور شده رو روایت میکنه و راوی خود مرلینه. نثر روان و خوش‌خوان و متن حیرت‌انگیزه.

مرلین سختی‌های زیادی رو پشت سر گذاشت و ایدئولوژی خاص خودش رو در این مسیر داشت. خوندن این کتاب دلنشین و همینطور غمگین‌کننده بود.

مخصوصا که آخرش ناتمام بود و مرلین، فرصت نکرده بود نوشته‌های خودش رو به سرانجام برسونه.

 

کتاب داستان من

مرلین مونرو

مترجم: معصومه عسکری

نشر میلیکان

 

الهام اسماعیلی