سه شنبه ها با موری
هیچ وقت خبر نمیکند. هیچ کس از زمان فرارسیدنش خبر ندارد. هیچ فرمولی هم برای تخمین زدن آمدنش وجود ندارد. میچ البوم، در کتابش، از موری مینویسد. استادی معروف و کاربلد که به بیماری ای-ال-اس مبتلا میشود که به تدریج تمام بدنش را فرا میگرد و لا علاج است. و او انتخاب میکند. مردن و ناامیدی و بدبینی و نگاهی چرک آلود به زندگی را به روزگارش بپذیرد، یا اینکه از باقی مانده ی عمر به نحو احسن و با تمام قوا و شادی بهره مند شود: موری، استادانه راه دوم را انتخاب میکند.
میچ از شاگردان موری است. شاگردی که پس از سال ها ، توسط رسانه ها از استاد دیرینه ی خود با خبر می شود و سه شنبه ها روزی است در هفته که این دو با هم قرار گپ و گفت دارند. از هر دری سخنی. سخنانی که جان کلام اند. جان زندگانی اند. پر از نکته و درس. آنان مردمان سه شنبه بودند و روزی که کالبد موری را برای همیشه آرام گرفتن، در آغوش خود محو کرد. موری، در روز سه شنبه، با شادی و با تمام قوا با زندگی خداحافظی کرد.
#سه_شنبه_ها_با_موری
#میچ_البوم