۱۰ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۷
سوار بر موج
تا چند وقت پیش فکر میکردم اگر بخوام اوضاع کنونی رو به چیزی تشبیه کنم، اون دریا باشه.
گاهی آروم. گاهی خروشان و مواج.
بعدش فکر کردم خب اگر روزگارمون دریا باشه، و امواجش اتفاقات روزمره مون، ما وسط این دریا چه نقشی داریم؟
ماهی اگه باشیم، نباید بذاریم موج ها جهت و مسیر زندگیمون رو مشخص کنن و مارو از اهداف و رویاهامون دور کنن باید از سطح به عمق زندگی بریم و مسیرمون رو همه ی توان ادامه بدیم چون اگه خودمون رو بسپریم دست امواج خروشان، ممکنه دچار شوک بشیم، دردمون بیاد، یا حتی دریا مارو به ساحل پرت کنه جایی که دیگه نفسمون بالا نیاد!
ساحل اگه باشیم، موج ها محکم خودشون رو به ما میرسونن. بلند میخندن. و از اینکه ما نمیتونیم جلوشون رو بگیریم و دل گرمیم به شن های گرممون، احساس قدرت میکنن! اما خب اینو میدونیم که یه ساحله و موج هاش. یه دریا و امواجش. یه زندگیه و غم ها و شادیهاش. موج ها اگر نبودن، ساحل خیس و مطبوع نمیشد، اگه موج ها نبودن، ردپاهای برجا مونده هیچ وقت پاک نمیشدن تا جای خودشون رو به ردپای جدید بدن. این روزها اما انگار موج به موج هم نیست درد دل ساحلی ما. ما ترسیده خاطر از اومدن یه سونامی بزرگیم. موجهایی که به هم میپیوندن و یه موج بزرگ به ارتفاع چند ده متری ایجاد میکنن چه بلایی میتونه سر یه ساحل و درخت هاش و ماسه هاش بیاره؟! اما خب فکرشو بکن، موج دریارو بگیری از ساحل. ساحل اون وقت ساحل نمیشه. میشه کناره ی مردابی، برکه ای تالابی چیزی. هویتش رو از دست میده بی صدا و ضربه ی امواج. که هیچ کسی جز ساحل نمیدونه موجها با همه ی جوش و خروش و نامهربونیشون، صدای آرامش بطن رحم مادر رو دارن برای جنین، انگاری که مشکلات با خروشیدنشون بر سر روزگارمون زیر لب زمزمه کنن: خدایی هست ، خدایی هست و خدایی که در این نزدیکی ست!
اما ، میشه جای تشبیهاتمون رو هم عوض کنیم. کی گفنه قانونه که ناملایمات لزوما موج باشن؟! شاید بشه گفت که مشکلات امروزِ روز ما مثل صخره هان. بزرگ. سخت. پرغضب. غیرمنعطف. خشن. بُرنده. حالا بیایید ما موج باشیم. هرکدوممون یه موج. موجهایی که هر کدوم با یه قدرت و توان و شدتی، مدام و خالی از ناامیدی، به جنگ با صخره ها میرن و به آغوش دریا بر میگردند و نفس تازه میکنن برای دور بعد. که ما اگر موج باشیم و با هم باشیم میتونیم صخره هارو شکل بدیم. این چیزیه که طبیعت ثابت کرده.
۹۷/۰۵/۱۰