یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

درباره بلاگ


در من ، فریاد های درختی ست،
خسته از میوه های تکراری...
(گروس عبدالملکیان)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

از خیلی خیلی خیلی وقت پیش، بیشتر از پونزده سال که وبلاگ مینوشتم، دلم میخواست یه وبلاگ بی نام و نشون داشته باشم. برای گفتن از هرآنچه که هست. حس خوب نوشتن. اون وبلاگ رو ایجاد کردم. وبلاگی که حتی یه دونه خواننده‌ای که اینجا داره و هزار بار ممنونشتم:) رو نداشت و نداره. بعد کم‌کم نوشته‌هام نامه شد به کسی که عزیزمه، دوستش دارم، دوستم داره و همیشه حسش کردم و باهاش حرف زدم و سرش از زندگی غر زدم. اما اون نیست تو این بُعد از زمان و مکان. میگن آدمایی مثل اون، میرن بهشت. بایدم رفته باشه، چون لایقشه.

امروز سال روز رفتنشه. اما بعضی از رفتن‌ها عطر همیشه موندن دارن. مومنم به این حرف! من امروز رو بهش تبریک میگم همیشه و هر سال که داداش بزرگه‌ی بابا، تولدت مبارک! اون بابالنگ‌دراز نامه های جروشا ابوتیِ منه تو اون وبلاگ که با خیال راحت از دلتنگیام و دوست داشتن‌های یواشکی‌م بهش گفتم. یه سال بود که نام و نشون اون وبلاگ رو گم کرده بودم. مستاصل بودم. یهو یه جرقه باعث شد پیداش کنم. فکر کنم از هوش من ناامید شد و خودش درگوشم گفت آدرسشو که بازم بنویسم براش. این منِ خنگ، مرد نازنین :))))

به یاد پارسال، که تولدت رو با صدای قشنگ همیشه‌بهار بهت تبریک گفتم. وقتی که اون روز کلی نقشه کشیدم تا از طرف دیگران هم بهت هدیه بدم. دستام عرق کردن، قلبم تندتر زد، زانوهام لرزید و شد آنچه شد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۲۷
الهام اسماعیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی