لذتی که حرفش بود
فکرش را بکن؛ به پیرامونت که نگاه میکنی، چیزهایی را میبینی که دیگران از کنارش با آسودگی گذر میکنند. فکرش را بکن؛ تو با نگاهت این نادیدنی های آشکار را قاب میگیری و به این فکر میافتی که کاش میشد این قاب ها را جایی، جوری، ذخیره کرد و زمانی با مرورشان رشته ی افکار امروز را به هم بافت و خاطره ای را زنده کرد.
و این این کاش زنده شد و حان گرفت، با پدید آمدن معجزه ای به اسم دوربین عکاسی.
لذتی که حرفش بود، کتابی جذاب و با نگاهی نو است که نویسنده اش خیلی ساده و روان و بسیار دلپذیر درباره ی عکاسی میگوید. نه عکاسی حرفه ای ، نه آموزش عکاسی، بلکه این کتاب از دغدغه های یک عکاس میگوید راجع به چگونگی هنر آفرینش ثبت یک لحظه، یک پیام، یک قصه، یک درد به وسیله بستن یک قاب و مجموعه رنگ ها و همه پیشنیاز های همیشگی.
و سکوتِ پر از صدا و حرف این عکس های صامت است که قصه های ناگفتنی، بلکه حس کردنی را واگویه میکند. عکس هایی که تورا وادارت میکنند بهشان گوش دهی. تجربه ی کتابِ لذتی که حرفش بود، پر از لذتیهایی ست، که شاید هیچوقت حرفشان نبوده و نخواهد بود:)
نشر چشمه
102 صفحه
عکس بیشتر از آنکه "دیدم، ببین" باشد، " گفتم، شنیدی؟" ست. اما این گفتن و شنیدن اتفاقیست که در سکوت میافتد. شاید بهتر بود به جای فعل گفتن، از نواختن استفاده میشد تا حتا درگیر واژه هم نمیشدیم. عکس میماند و بینهایت صدا، بی نهایت سکوت. سکوتی که بدیهیست و به همین دلیل فراموشش کردیم.