یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

درباره بلاگ


در من ، فریاد های درختی ست،
خسته از میوه های تکراری...
(گروس عبدالملکیان)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳۳ مطلب با موضوع «معرفی کتاب» ثبت شده است

۰۵ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۰

اتوبوسی به نام هوس

اتوبوسی به نام هوس، نمایشنامه ای است که شاهکار تنسی ویلیامز است که جوایز متعدد ادبی هم گرفته است. این نمایشنامه ، داستان دو خواهر را روایت میکند . استلا دارای زندگی مشترک و بلانش مجرد است و به تازگی با اتوبوس سفر کرده و به خانواده ی کوچک استلا پیوسته است. استانلی، همسر استلا ، به رفتار ها و چرایی آمدن بلانش مشکوک است و مدام با استلا درهمین مورد بحث میکند و در آخر خودش هم سوار اتوبوسی می شود که بلانش با آن به نزد خواهرش آمده بود.

نمایشنامه، مثل سیل سیال زندگی ، با نقش های خود، تخیل و اندیشه را بازی می دهد برای رسیدن به مقصد دریافت حقیقت. حقیقتی که در زیر سایه های پوشالی رفتارهای مصلحت اندیشانه پنهان شده اما پنهان نخواهد ماند.

آدمها برای زندگی، محتاج مرکبی هستند تا سوار بر آن ، جریان زندگی را بپیمایند و عده ای هم مسافر اتوبوسی هستند که نامش هوس است!



#الهام




اتوبوسی به نام هوس نمایشنامه معروفی است از تنسی ویلیامز، نمایشنامه نویس بزرگ آمریکایی که در سال ۱۹۴۷ نوشته شد. نمایشنامه‌ای که ویلیامز به خاطر آن، جایزه پولیتزر سال ۱۹۴۸ را دریافت کرد. از روی این نمایشنامه چندین فیلم سینمایی و تلویزیونی ساخته شده است. مشهورترین آن فیلمی به همین نام به کارگردانی “الیا کازان” است که “ویویان لی” بخاطر بازی در این فیلم جایزه اسکار گرفت. موضوع نمایشنامه و شخصیت‌های آن در دهه پنجاه در جامعه آمریکا، غیر‌متعارف و سنت‌شکنانه بود و کازان به کمک تنسی ویلیامز که خود فیلمنامه آن را نوشته بود، تلاش زیادی کرد تا آن را تا حد ممکن تعدیل کرده و با معیارهای اخلاقی سینمای هالیوود تطبیق دهد. از جمله موضوع همجنس‌گرایی یکی از کاراکترها که به کلی از فیلمنامه حذف شد.
تنسی ویلیامز زاده می‌سی‌سی‌پی است و فضای می‌سی‌سی‌پی و جنوب آمریکا که آکنده از الکل، رابطه جنسی و شهوت است بر آثار او سایه انداخته‌ است. او همانند بسیاری از کاراکترهایش، در مصرف الکل زیاده روی می‌کرد و سرانجام نیز به خاطر افراط در آن در سال ۱۹۸۳ درگذشت.

“اتوبوسی به نام هوس”، بر محور سه شخصیت اصلی استلا، استنلی و بلانش بنا شده. بلانش، زن تنها و درمانده‌ای است که برای دیدار خواهرش استلا به نیواورلئان می‌رود. استلا که در آستانه بچه‌دار شدن است، شوهری دارد که قلدر، لات‌منش و بی‌بند و بار است. او هر شب دوستانش را در خانه جمع کرده و آنجا را به قمارخانه تبدیل کرده‌ است. زمانی که استلا برای زایمان به بیمارستان می‌رود، استنلی از فرصت استفاده کرده و به بلانش که تنها در خانه مانده، تجاوز می‌کند.

الهام اسماعیلی
۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۰:۱۲

1984

کتاب ۱۹۸۴ به قلم جورج اوروِل نگاشته شده است. این کتاب درون مایه‌ی سیاسی داشته و به تعبیر نویسنده آینده را پیش بینی کرده است؛ آنطور که در مقدمه ی مترجم آمده است این کتاب چند ده سال قبل از سالی که عنوان کتاب است نوشته شده و بیانگر جامعه ی چند ده سال بعد است. کتاب ، کتاب خاصی است. آنطور که ذهن کاووش گر انسان سعی میکند بین جملات و واقعیت شباهت هایی پیدا کند!1984 بیانگر داستان زندگی شخصی به نام "سمیت" است که در دستگاه حکومتی که حزب نام دارد کار می کند. اما با قوانین مستبدانه ی این حکومت مخالف است و در ذهن منتطر فرصتی است که مخالفتش را اعلام دارد.  حال آنکه حکومت از وزارت خانه های مختلفی تشکیل شده و به شدت مردم را حتی در خصوصی ترین لحظه هایشان زیر نظر دارند و حکم اغتشاش گران مرگی ابدی ست.وزارت خانه های حزب ، وزارت صلح است که امور جنگ را بر عهده دارد، وزارت خانه ی عشق است یعنی مرکز فرماندهی پلیس افکار و مفتشین عقاید و دور نگه داشتن مردم از هم و کنترل روابط انسانی و عاطفی،  وزارت فراوانی است که بر امور جیره بندی و کم کردن محصول کشاورزی ناطر است و چهارم وزارت حقیقت است که به نشر تبلیغات و از بین بردن اسناد ودست بردن در تاریخ و تحریف آن و شست و شوی مغز ها می پردازد.

سمیت با دختری به اسم ژولیا آشنا میشود و به او عشق می ورزد؛ در حکومتی که عاشق شدن جرم است. و همین را اولین قدم جهت ابراز اعتراض می انگارد. او و ژولیا به گروه برادری که علیه حزب و حکومت استبدادی برادر ارشد است می پیوندد و موطف می شود قبل از هرچیز کتاب رییس گروه برادری که گلدشتین نام دارد را بخواند. اما در این کتاب مطالب جالب توجهی نوشته شده بود؛شعار های حزب شعار های عجیبی بودند که برای مثال جنگ صلح است یکی از آن ها بود. و توضیح آن هم این است که برای تطمیع  قشر کارگر و زمان کافی نداشتن آنها برای تفکر لازم آن است که ایشان دائما به کار سخت مشغول باشند. اما حکومت به این حجم از کارگر احتیاج ندارد بنابراین با جنگ های ساختگی و غیر واقعی همه ی آن چیز هایی که ساخته شده بود را از بین میبرند تا دوباره ساخته شوند و این به معنای صلح است! حزب ممعتقد بود که مردم باید زبان جدیدی بیاموزند که مشمول کلمات کمتری است با این هدف که اگر دایره واژگان مردم را محدود کنیم، قدرت فکر کردن را از آنان میگیریم. 

و در آخر سمیت و ژولیا به سرانجامی که خود به خوبی می دانستند گرفتار شدند. تلویزیون اتاق رفتار آنها را ضبط کرد و آنها دستگیر شدند. سمیت زیر شکنجه های سخت به تعبیر اوبراین که شخص شکنجه گر و همان کس که او را در گروه برادری پذیرفت ، روحش و مغزش را خالی از هر فکر و احساسی کردند و از حرفها و استدلال های خود کالبد سمیت را پر کردند. تا آنجا که دو به علاوه ی دو را پنج می دانست! در نهایت سمیت هنوز به شخص مورد نظر آنها تبدیل نشده بود چراکه او هنوز ژولیا را دوست داشت و در خواب صدایش میکرد.آنان سمیت را با بزرگ ترین ترسش مواجه ساختند در اتاقی که وحشتناک ترین اتاقی بود که همه از آن یاد می کردند. اتاق 101. بزرگترین ترس سمیت موش بود.و در حالی که موش های گوشت خوار و گرسنه را به صورت او نزدیک میکردند و او فقط به راه گریز فکر کرد و ناخواسته و بدون تصمیم فریاد زد من نه، با ژولیا این کار را کنید.

سمیت آزاد شد و شغل بهتری به او دادند.او حتی دوباره ژولیا را دید اما آن دو از دید حزب به دو انسان تابع تبدیل شده بودند و هیچ خطری نداشتند.آنها هردو به هم خیانت کرده بودند و هردو تغییر کرده بودند. سمیت میپنداشت در صفحه شطرنج همیشه سفید سیاه را مات میکند اما این بار سیاه او را مات کرد.آخرین جمله ی کتاب:سرانجام او بر خویش پیروز شده بود. او برادر ارشد را می ستود.




الهام اسماعیلی
۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۳

پنجره های تشنه

پنجره های تشنه، نوشته ی مهدی قزلی، سفرنامه ای به بهشت است. ضریح شش گوشه ی حضرت حسین (ع) بعد از ساخته شدن توسط مردم، سفری طی کرد تا زیر قبه ی حضرت، سایه بان مزار حضرت باشد. روایت این سفر از قم تا کربلاست و همه معجزاتش، همه داستان هایش، همه وقایع ش، دل می برد، جان میبرد. که این عشق حسین است که عالم را دیوانه میکند...


#الهام_اسماعیلی

#پنجرههای_تشنه

#مهدی_قزلی

الهام اسماعیلی
۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۸

پدر، عشق و پسر

قلم سید مهدی شجاعی، بی مثال است. وی معمولن در حیطه ی مذهبی می نویسد. پدر، عشق و پسر کتابی بی نظیر است از زبان اسب حضرت علی اکبر، که واقعه ی کربلا را برای مادر حضرت علی اکبر روایت میکند.

کتاب ده مجلس دارد و هر مجلس روح انسان را پر میکشاند به سمت و سوی کربلا. و این چشمه ی جوشان اشک است که منزل به منزل کتاب را می پیماید به قصد رسیدن به مقصد. مقصد عشق و معرفت حسین.


#الهام_اسماعیلی

#پدر_عشق_وپسر

#سیدمهدی_شجاعی

الهام اسماعیلی
۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۳

سرگذشت لافکادیو

سرگذشت لافکادیو ، داستان یک شیر است که جواب گلوله را با گلوله میدهد. کتاب در رده بندی های سنی ،به سن کودکان و نوجوانان اختصاص یافته است اما مگر این منطقی ست؟ کتاب کودکان و نوجوانان ، حتی اگر در قالب داستان های کودکانه باشند پر از نکات روانشناسی و روانشناختی ست. آدم بزرگ های دنیای بچه ها وقتی این کتاب را بخوانند، قطعا به لافکادیو های درون، یا اطراف خویش پی خواهند برد و ابروهای خود را به نشان تعجب بالا خواهند برد.

نویسنده ی کتاب، شل سیلور استاین، که در کتاب خود را عمو شلبی خطاب میکند لحن جالب و بامزه ای دارد. شیر داستان، در گله ی خود زندگی میکند که طی اتفاقاتی تیر اندازی یاد میگیرد و این نقطه ی عطف ورودش به دنیای آدمهاست و آدم شدنش! تا جایی که میرسد به جایی که تصمیم میگیرد برای تفریح به شکار شیر برود. آنجا میفهمد که نه شیر است، نه آدم. از خویش میگریزد و آدمها و شیر ها فقط دور شدنش را میبینند.


#الهام_اسماعیلی


"خودمانیم حرف عجیبی نیست؟شیری بیاید بگویدتنش مور مور میشود. مثل این است که موری بگوید تنش شیر شیر می شود."

#سرگذشت_لافکادیو

#شل_سیلور_استاین



الهام اسماعیلی
۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۹:۳۸

فتح خون

صدای سید اهل قلم، شهید مرتضی آوینی در مجموعه ی روایت فتح‌ش، فراموش نشدنی‌ست. روایتی که او کرد از جبهه و دفاع همیشه مقدسمان بی نظیر و مثال زدنی بود. فتح خون، روایتی مستند از وقایع روز عاشوراست. تاریخ، وقایع را روایت میکند و راوی، واژه ها را به تسخیر در می آورد، عشق به حسین (ع) را با آن در می آمیزد، لباس شرم و دوری ودلتنگی را به تن واژه ها میپوشاند، و میگوید، میگوید تا هر کس با دلش نتیجه بگیرد.

کتاب از فصل های مختلفی تشکیل شده است. و اما فصل نانوشته ی آخر. شهادت حسین(ع) . کدامین واژه است که از پسش بر بیاید. آوینی، اما شهادت حسین (ع) را با شهادت خویش نوشت و روایت کرد...


#الهام_اسماعیلی

الهام اسماعیلی
۰۲ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۲

وداع با اسلحه

وداع با اسلحه، کتابی ست که ارنست همینگ‌وی نوشته است.

وقتی که جنگی صورت میگیرد زندگی روزمره ی آدمها با توپ و تانگ و صدای شلیک گره میخورد. مردانی که می جنگند، از میهن خویش و یا حتی از کشوری غریبه دفاع میکنند با روحی بسیار خسته، خسته از شلیک های اجباری و بی منطق، خسته از دیدن خون و خمپاره، با مدال های افتخاری که برایشان اهمیتی ندارند، آرزوی صلح میکنند و روزهارا میشمارند به نیت تمام شدن جنگ، با دلخواسته ی قوی صلح.

مرد قصه، در میانه ی جنگ عاشق میشود، اما باز میجنگد.

مدال میگیرد، اما با عشق خود به دیدن مسابقه ی اسب سواری در شهر میرود.

خسته میشود اما باز میجنگد.

تا جایی که این جنگ به خوی وحشیانه ای میان خودی ها هم تبدیل میشود. خویی که نه توضیح میپذیرد نه استدلال. اعدام. تنها راه چاره گریز است. او به سمت عشقش ، با روحی خسته، در عملیات عقب نشینی ای نافرجام، میگریزد و با کاترین که از او باردار است از کشور میگریزند.

پایان قصه اما ضربه ای سخت بر خواننده وارد میکند. پایانی غیر قابل تصور. وقتی که همه چیز خوب است ،وقتی که همه چیز آرام است و زیبا،  ناگهان پایانی غافلگیر کننده انسان را به دام می اندازد. اما آیا این پایان، پایان قصه ی این مرد است که مدت ها پیش با اسلحه ی خویش وداع کرده است؟

الهام اسماعیلی
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۰۹

دور از دسترس اطفال نگه داری شود


من چهارراه ولیعصر بودم. در مرکز تبادل کتاب تهران. مامان میدون ولیعصر بود. برای خریدن چیزایی که ذوق زده‌ش میکرد. قرار شد منتظر مامان بشم تا بیاد و با هم برگردیم خونه. و من شروع کردم کتاب استاد نویسندگی‌م رو خوندم. فرشته فرشاد. کتابِ "دور از دسترس اطفال نگه داری شود". نمایشنامه ای کوتاه اما جذاب و ملموس و البته غم‌بار. تراژدی ای که شاید هر لحظه در ذهن ها کلید بخورد شاید برای اینکه ذهن پیوسته و ناخودآگاه در جستجوی راه گریزی برای دور شدن و دور ماندن از اتفاقاتی‌ست که خراشی بر تن لحظه های زندگی‎ست.

کودکی که سالم نیست. و جهانبینی پدر و مادرش. سختی ها. زاویه دید های مختلف و باز پرسی که از همین پنجره های مختلف، راهی به سمت حقیقت باز میکند. حقیقتی که جای خالی کودکی رنجیده را نشان میدهد، که دیگر نیست و نبودنش شعله میکشد بر تن وجدان و میسوزاندش.

کتاب، روان و سلیس و بی ابهام بود.مامان از راه رسید. کتاب تمام شده بود؛ اما داستان همچنان ادامه داشت...



دور از دسترس اطفال نگه داری شود

فرشته فرشاد

نمایش نامه

الهام اسماعیلی
۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۲۵

ابن مشغله



گاهی یک اسم آن قدر اعتبار دارد و قابل اتکا هست که با خیال راحت میتوانی به آن تکیه کنی و دنبالش کنی. به نظر من نادر ابراهیمی، از آن اسم هاست. نویسنده ی کتاب روح انگیز یک عاشقانه ی آرام، این بار در کالبد ابن مشغله ، دنیایش را برای ما روایت میکند.

همانطور که از اسم کتاب پیداست، ابن مشغله شخصیتی است که درگیر و دار با شغل های مختلف است. از کودکی شغل های بسیار داشته است و در این بین اتفاقات عجیب و قابل تاملی برایش افتاده است. همه اورا سر اینکه نمیتواند در یک شغل ثابت قدم بماند و پابرجا مسخره میکنند اما او ایدئولوژی خاص خودش را دارد و خیالش به امید آغشته است. ابن مشغله، آرامش خاطرش را در میانه ی بی پولی ها و دریای متلاطم بلاتکلیفی ، مدیون همسرش می داند. همسری که اول کتاب برایش عاشقانه ای گفته است و کتاب را به او تقدیم کرده است:

ما، بدون زنانِ خوب، مردانِ کوچکیم...

الهام اسماعیلی
۰۵ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۱۱

من دختری زشت رو بودم

چه خوب و خوشمزه است که دوستی داشته باشی، روزنامه نگار، کتابخون، با احساساتی ناب و قشنگ و خاص که قطعن با دندان های خوشگل موشی اش بی ارتباط نیست. دوستی که آنقدرها با هم حرف نمیزنید ونزدیک نیستید ولی آنقدر از دنبال کردنش خوبی و خوشحال که هر روز بغلش میکنی و حال بهار را از خاله سارایش میپرسی:)

دوستی که بی هوا دلت بخواهد بدانی خط فکری اش زیر خط های کدام کتاب ها خط میکشد و ازش بپرسی سارا من چه کتابی بخرم و اسم چند تا کتاب را بگوید و تو بروی تا همه شان را بخری و ببلعی و نگاهشان کنی و از سارای دست نیافتنی ممنون باشی بخاطر این هدیه های غیر مستقیمش:)

من دختری زشت رو بودم را نویسنده ی به‌نام رمان دزیره، یعنی آنماری سلینکو نوشته است و راجع به دغدغه های امروزه ی دختران در هرکجای جهان صحبت میکند. زیبایی این عنصری که مثل قاب عکسی بالاخره یک روزی خسته می شود و از دیوار به زمین می افتد تنها راهی نیست که میتواند کسی را به عشق ورزی دچار کند. اما قشنگ است و لازم. باید برایش هزینه کرد ، درد کشید و حتی آموزش دید اما عشق آنجا عشقی پابرجا و ماندگار است که اگر روزی جلای این قاب رفت و غبار روی آن نشست، باز هم باش و بماند و خیال کمرنگ شدن نداشته باشد.

من دختری زشت رو بودم، زمزمه ی همه دختران زیبایی ست که شاید روزی در گذشته، زشت رو بودند...

الهام اسماعیلی