یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

درباره بلاگ


در من ، فریاد های درختی ست،
خسته از میوه های تکراری...
(گروس عبدالملکیان)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

برای رسیدن ، باید ایستاد.چند لحظه ای فقط.

خیره شد.به دور.به آنجای مبهم همیشگی.

چشم ها را تنگ تر کرد .بسته تر کرد برای باز تر دیدن!

و بعد پر شد از تصمیم.پر از قول های مردانه.

عزم کرد.توکل کرد.

و رفت.به بهانه ی دیگر برنگشتن.

به قصد رسیدن.زود رسیدن.خوب رسیدن.

بعد که رسیدی، بایستی.رو برگردانی از رسیدن.

فقط چند لحظه ای.

روبرگردانی و به گذشته نگاهی بیندازی.

به مسیری که گذراندی.به راهی که آمدی.

به ذهن بسپاری...آن جای مبهم و محو گذشته را...

و بعد ، با رسیدن ، دست بدهی و نقاشی آشنایی بکشی.

و باز هم فردا...دلت هوای رسیدنی دیگر میکند...

انسانِ بینهایت طلب است دیگر...!!!

در هیچ زمینی ، هرچقدر هم خوش آب و هوا، ریشه ندوان!

زمین گیر شدن ، حال خوبی نیست...!

در فکر رسیدن های نو باش!

الهام اسماعیلی
۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۲

اولین اشتباه

عشـــــــق ترسناک ترین واژه ی دوست داشتنی مبهم واقعی این روزهاست... یک اتفاق ناشناخته... از خودم پرسیدم آدما کی میفهمن عاشق شدن یا فقط دیگری رو به عنوان دوست ، دوست دارن؟ خودم بهم گفت : وقتی عاشق بشی این واژه ی مبهم به شفافی آب میشه. و من هنوز حرف خودم رو نفهمیدم. وقتی چیزی ناشناخته س و هست چجوری یکدفعه ای میبینیمش و میشناسیمش و میفهمیم عشقه؟ به نظرم نصف آدمایی که فکر میکنند عاشقند و عشق و دیدن و شناختن ، اشتباه کردن... یه چیز دیگه ای رو با عشق اشتباه گرفتن... چون اگه اشتباه نمیگرفتن ، هیچوقت عشق به یک اتفاق ترسناک مبهم تبدیل نمیشد... فقط خواستنی میموند و آدما لازم نبود عاشق بشن. عاشق به دنیا می اومدند. و وقتی که خدا رو که تو چشمای دیگری میدیدن تصمیم میگرفتن تا آخر عمر باهاش بمونن. همه ی این مصیبت های شناسایی عشق واقعی از احساس های مبهم ناجور انسانی ، تقصیر یک اشتباه بود.اولین اشتباه. که نه تقصیر حوا بود نه آدم نه حتی ابلیس. تقصیر اون گندم بود. که نا خواسته بود. بود و باعث شد آدم و حوا با هم اشتباه کنند. و از اون به بعد هر با هم بودنی رو نسل آیندشون، عشق معنا کنند!!!!!!

الهام اسماعیلی